یادگیری زبان دوم همواره چالش بزرگی برای ما بوده است. اگر در یادگیری یک زبان خارجی سعی کنیم مطالب قابل یادگیری را به بخشهای مختلف تقسیم کنیم و سپس به یادگیری هر بخش به صورت جداگانه بپردازیم، روند یادگیری برای ما جذابتر و آسانتر خواهد بود. از جمله موقعیتهایی که ممکن است به دفعات در یک کشور خارجی برای ما پیش بیاید، خرید از یک فروشگاه، شرکت و غیره است. عبارات، اصطلاحات و لغات زبانی که در خرید و فروش کالاها و خدمات استفاده میشوند، بسیار متنوع هستند برای مثال:
After sales services
Customers
Guarantee
...
برای یادگیری لغات انگلیسی بهتر است که در شرایط ممکن قرار بگیرید. در این مقاله به بررسی عبارات و کلمات پرکاربرد انگلیسی در حوزه خرید و فروش کالا و خدمات میپردازیم.
معنی: تعمیر منظم محصولات؛ خدمات پس از فروش ممکن است توسط سازنده (شرکت سازنده محصول) یا تأمینکننده، در طول دوره گارانتی و پس از آن ارائه شود.
مثال:
“They promised after-sales service, but the warranty period was not specified.”
هنگام صحبت با مشتریان در مورد محصولات خاصی که ممکن است از خدمات پس از فروش برخوردار باشند، از این عبارت استفاده کنید.
معنی: شخصی که برای دریافت خدمات به شخص یا یک سازمان حرفهای پول میپردازد.
مثال:
“As an inexperienced employee in an advertising agency, it can be difficult to get new clients.”
معنی: شخصی که کالا یا خدماتی را از فروشگاه خریداری میکند.
مثال:
“New customers are tough to get in times of financial crisis.”
معنی: تکنیکی که شامل تماس با مشتریان بالقوه (احتمالی) است که هیچ آشنایی قبلی با فروشندهای که با آنها تماس برقرار میکند نداشتهاند.
مثال:
“I always get annoyed when a cold caller decides to disturb my rest.”
"تماس تبلیغاتی" عموماً به تماسهای تلفنی اشاره دارد که برای تبلیغ و فروش یک محصول انجام میشود. تماس تبلیغاتی معمولاً به عنوان یک تکنیک فروش دشوار تلقی میشود؛ زیرا بسیاری از مردم دوست ندارند کسی مزاحم آنها شود.
معنی: تضمین کتبی مبنی بر تعمیر یا تعویض محصول در صورت خرابی. "گارانتی" فقط برای اشاره به توافقنامه کتبی استفاده میشود.
مثالها:
“We offer a two-year guarantee/warranty for this phone.”
“I guarantee the weather will be fine tomorrow.”
معنی: خرید کالا در مقادیر زیاد، معمولاً با تخفیف.
مثال:
“We bulk-buy office supplies because it’s a lot cheaper.”
اگر میخواهید محصولات خود را با قیمت پایینتری بخرید، بهتر است روش خرید عمده استفاده کنید. در خرید عمده محصولات و کالاها، هزینه نهایی خرید شما تا حد قابل توجهی پایین میآید.
معنی: پرداخت هزینه خرید با کارت اعتباری.
مثال:
“I usually buy a lot on credit because I tend to shop on impulse.”
معنی: مشتری یا مشتری بالقوه.
مثال:
“Salespeople can identify prospects by direct mailing, emailing or cold calling.”
معنی: فروش کالا یا خدمات در مقادیر کم به مشتریان.
مثال:
“Retail sales are up three percent from last year.”
معنی: فروش مقادیر زیاد کالا (به خردهفروشان یا سایر عمدهفروشان) با قیمت کمتر نسبت به خردهفروشی.
مثال:
“Is that price retail or wholesale?”
معنی: قیمت محصول قبل از اضافهشدن هزینه بستهبندی و ارسال.
مثال:
“This product is sold at 10% less than the catalog price.”
معنی: قیمتی که خریدار و فروشنده برای کالای مورد نظر توافق کردهاند.
مثال:
“I was so disappointed that they suddenly increased the agreed price.”
معنی: محصولی که با قیمتی بسیار کمتر از آنچه انتظار میرود برای فروش عرضه میشود.
مثال:
“The laptop was a real bargain.”
معنی: یعنی به جای آنکه کل مبلغ را به طور یکجا پرداخت نمایید، آن را در چند مرحله پرداخت کنید.
مثال:
“We couldn’t afford a washing machine at that point, so we paid for it in installments.”
معنی: سیستمی که به وسیله آن مشتری بخشی از هزینه یک محصول را زودتر از موعد پرداخت میکند. مقدار باقیمانده باید هنگام تحویل محصول پرداخت شود.
مثال:
“We require advance payment for this car, as it is custom-made.”
معنی: کاهش قیمت کالا
مثال:
“After the huge price reduction, everybody wanted to buy the new model.”
معنی: عملکرد یک محصول نسبت به قیمت آن.
مثال:
“This product has such a good price/quality ratio that I simply have to have it.”
معنی: کالای معیوب، کالای ناقص.
مثال:
“Their bad reputation was a result of having sold several faulty goods.”
معنی: یک هدیه رایگان که هنگام خرید یا هنگام بازدید از یک فروشگاه به شما داده میشود.
مثال:
“She received a complimentary gift on her purchase and was very pleased.”
معنی: محصول یا خدماتی که برای مدت کوتاهی به صورت رایگان در اختیار مشتریان قرار میگیرد تا بتوانند از آن استفاده کنند.
مثال:
“A free trial was available for that laptop. In the end, I liked it so much that I bought it.”
مشتریان دوست دارند چیزهایی را به صورت رایگان امتحان کنند. این یک راه خوب برای فروش محصولات مرتبط است.
معنی: شرایط پرداخت مورد توافق خریدار و فروشنده برای کالا یا خدمات.
مثال:
“I really wanted to buy the product, but the terms of payment were worse than I expected: They accepted cash only.”
هنگامی که مشتری تصمیم به خرید محصول گرفت، باید در مورد شرایط پرداخت صحبت کنید:
معنی: بازار هدف.
مثال:
“The sales target was so high this month that nobody in the team managed to reach it.”
معنی: مقدار کالا یا خدمات فروخته شده توسط یک شرکت در یک دوره مشخص.
مثال:
“Good sales reps can help increase the sales volume.”
لینک های مفید:
همان گونه که ملاحظه نمودید، عبارات و اصلاحات انگلیسی در حوزه خرید و فروش کالاها و خدمات بسیار متنوع هستند. با یادگیری این کلمات و عبارات مرحله مهمی از یادگیری زبان انگلیسی را پشت سر گذاشتهاید.
ما در سامانه آموزش زبان آنلاین تیکا توسط بهترین اساتید به شما آموزش خواهیم داد و شما را در این مسیر کمک خواهیم کرد و شما را در مسیر یادگیری زبان یاری خواهیم کرد. پس فرصت را از دست ندهید و همین حالا با مراجعه به سایت تیکا، کلاس خود را شروع کنید.