اساتید پیشنهادی:
دسته بندی : english-story
زمان مطالعه : 15 دقیقه
تعداد بازدید : 4430
خواندن میتواند ذهن شما را به دنیایی از کلمات تازه و معرکهای باز کند و سطح آموزش زبان انگلیسی شما را ارتقا دهد. خواندن کتاب داستان میتواند ذهن شما را به دنیایی از کلمات تازه و معرکهای باز کند و سطح آموزش زبان انگلیسی شما را ارتقا دهد. ممکن است پیشرفت در این مسیر آرام به نظر برسد اما کارآمد است.
به کارگیری کتابهای انگلیسی به عنوان ابزار آموزشی میتواند به شما کمک کند تا سریعتر از قبل به زبان مسلط شوید. در ادامه این مقاله به معرفی 10 کتاب داستان خوب و ساده انگلیسی می پردازیم.
این یک رمان دوستداشتنی مناسب تمام سنین است. در حالیکه نویسنده اساساً کودکان انگلیسی زبان را مخاطب قرار داده اما این کتاب محبوب بسیاری از بزرگسالان نیز هست. این کتاب بخشی از برنامه درسی ملی مدارس سراسر دنیاست. بنابراین احتمال اینکه در مکالمات حرف آن به میان بیاید، زیاد است. همچنین میتوانید مطمئن باشید که اکثر جامعه انگلیس زبانان حداقل یکبار آن را خواندهاند.
خلاصه داستان
یک بچه خوک به خاطر موقعیتش نزدیک است کشته شود. –او کوچکترین خوکی است که به دنیا آمده و بیمصرف و بیارزش شناخته میشود. دخترکوچکی به نام Fern Arable او را نجات میدهد. او خوک را به خانه میآورد و از او مراقبت میکند. دخترک او را Wilbur مینامد.
وقتی Wilbur بزرگ میشود و قرار است که به مزرعه عموی دخترک برود، او غمگین میشود. دخترک رابطه نزدیکی با Wilbur دارد. وقتیWilbur به مزرعه میرود، همه دیگر حیوانات مزرعه به او بیتوجهی میکنند و او گریان میرود پیش دوست انسانش! یک روزی او صدایی میشنود. اما نمیتواند چیزی ببیند. صدا قول میدهد که با او دوست شود.
صدا متعلق به عنکبوت کوچکی به نام شارلوت است. شارلوت عنکبوت میداند که کشاورزان قصد کشتن Wilbur را دارند. او قول میدهد تا جان Wilbur را نجات دهد. روز بعد وقتی کشاوران میبینند که روی تار عنکبوت شارلوت نوشته شده "عجب خوکی" بسیار تعجب میکنند. شارلوت از بقیه حیوانات مزرعه میخواهد تا همه جا این پیام را بنویسند.
وقتی شارلوت ناپدید میشود، Wilbur غصه میخورد. اما در انتها بچههای شارلوت دوستان خوبی برای او میشوند. آنها از یکدیگر مراقبت میکنند و داستان به خوبی و خوشی تمام میشود.
برای مطالعه بیشتر: داستان انگلیسی
این کتاب چندان معروف نیست اما یکی از کتابهای توصیه شده است. حسن داستان Mieko and the Fifth Treasure کوتاهی آن است. خواندن تنها 77 صفحه ساده خواهد بود. این کتاب هم کودکان انگلیسی زبان را مخاطب قرار داده بنابراین اگر در حال یادگیری زبان انگلیسی هستید، سطح زبان این داستان چندان دشوار نیست. کتاب نه تنها جذاب است بلکه چیزهای جالب زیادی در مورد ژاپن و فرهنگش به شما خواهد آموخت.
خلاصه داستان
این یک داستان احساسی در مورد Mieko است. Mieko یک هنرمند و خطاط بااستعداد است. هنگام جنگ در یک بمبگذاری دست او آسیب جدی میبیند. دخترک وحشتزده را به خانه مادربزرگش در حومه شهر میفرستند تا امن باشد.
Mieko نگران است و میترسد که پنجمین گنج خود –زیبایی قلبش- را از دست بدهد. این گنج کلید خوشبختی و هنر زیبای اوست.
Mieko به مدرسه تازه میرود. همکلاسیهای جدید او بدجنسند. آنها مدام به او میخندند و اذیتش میکنند و اینکار او را عصبانیتر میکند. پدربزرگ و مادربزرگ Mieko نهایتاً با صبر و هوشمندی خود مسئله را مدیریت میکنند. Mieko همچنین یک دوست خوب به نام Yoshi پیدا میکند. Yoshi یکی از همکلاسی های او و بسیار مهربان است.
Mieko در نزدیکی خاله Yoshi بزرگ میشود. خاله دوست او سختگیر اما مهربان است و او را تشویق میکند تا دوباره قلممو به دست بگیرد.
این رمان کوتاه برای زبانآموزان عالی است. فضای داستان مدرن است و به مسائل مبتلابه نوجوانان در سراسر دنیا میپردازد. تنها چند ارجاع فرهنگی در آن استفاده شده که یعنی برای خواندن قصه نیاز به اطلاعات زمینهای زیادی ندارید. جملات در این کتاب کوتاه و ساده هستند. لغات مورد استفاده نیز بسیار سادهاند. در واقع باید بتوانید بدون دشواری کتاب را تمام کنید.
خلاصه داستان
Ponyboy Curtis یکی از شخصیتهای اصلی داستان عضو گروه اشرار نوجوانان به نام Greasers است. یک روز بعد از اینکه از سینما بیرون میآید، توسط گروه رقیب مورد حمله قرار میگیرد. دوستان ponyboy آن گروه را دنبال میکنند و او را نجات میدهند.
روز بعد Ponyboy و دوستانش دوباره به سینما میروند. آنها پشت سر یک گروه دختر زیبا از گروه مقابل میشوند. نهایتاً کنار دخترها مینشینند. Ponyboy و Cherry متوجه میشوند که درست است که عضو گروه رقیب هم هستند اما نقاط اشتراک زیادی دارند. پسرها، تا خانه با دخترها قدم میزنند. اما در مسیر، دوستپسرهایشان را میبینند. دخترها مجبور میشوند تا آنجا را ترک کنند که دعوا پیش نیاید.
چون Ponyboy دیر به خانه رسیده، برادرش عصبانی است. همین باعث میشود که دعوا کنند. در پایان Ponyboy از خانه فرار میکند. دوباره با گروه مخالف رو به رو میشود و این بار دعوا سرمیگیرد. یکی از دشمنان در این درگیری کشته میشود.
Ponyboy به شدت ترسیده. آنها در کلیسا قایم میشوند و سعی میکنند با رنگ کردن موهایشان تغییر چهره دهند. بین دو گروه رقیب چند دعوای دیگر هم ایجاد میشود. نهایتاً Ponyboy سر از بیمارستان در میآورد.
دادگاه برگزار میشود و قاضی میبایست در مورد سرنوشت Ponyboy تصمیم بگیرد. آیا او گناهکار است یا بیگناه؟
بهترین ویژگی The House On Mango Street جذابیتش است. داستان از زاویه دید نویسنده روایت میشود. شما میتوانید احساس پروتاگونیست (قهرمان داستان) را درک کنید. جملات بسیار کوتاه هستند و همین سبب میشود تا فهمشان ساده شود. تنها چند کلمه چالش برانگیز و کمی زبان توصیفی در قصه به چشم میخورد. اما عموماً میتواند در بستر روایت معنی آنها را حدس بزنید. حسن دیگر کتاب این است که با خواندن آن فهم عمیقی از یک فرهنگ متفاوت پیدا خواهید کرد.
خلاصه داستان
این کتاب داستان زندگی یک دختر مکزیکی به نام Esperanza است. رمان در مدت یک سال روایت میشود. Esperanza به خانه جدیدش در خیابان منگو میرود. این خانه خیلی بهتر از خانه قبلی اوست. این اولین خانهای است که پدر و مادر او توانستند بخرند. خانههای قبلی را اجاره کرده بودند. Esperanza زیاد خوشحال نیست چرا که رویای داشتن خانه بزرگتری را در سر داشت. خانه تازه آنها قدیمی و کوچک و واقع در یک محله شلوغ لاتین در شیکاگوست. در خانه جدید، Esperanza احساس میکند که فرصتی برای تنها بودن ندارد. او به خودش قول میدهد که روزی آنجا را ترک کند و برای خودش خانه بگیرد.
در طول رمان دخترک بزرگ میشود. قصه زندگی او را در مقاطع مختلف زندگی روایت میکند. وقتی میخواهد دوست پیدا کند، وقتی بدنش تغییر میکند و نسبت به یک پسر احساسات خاصی پیدا میکند. او با دوستان تازهاش، ماجراهای بسیاری را از سر میگذراند. بعد از تعطیلات وقتی Esperanza به مدرسه برمیگردد، از فقیر بودن خانوادهاش احساس خجالت میکند. یواشکی شعر مینویسد تا حال خود را بهتر کند.
توجه و تمرکز زیادی بر دیگر زنان در جامعه وجود دارد و Esperanza امیدوار است که مثل آنها شود. به واسطه تماشا کردن دیگر زنان بزرگتر و محدودیتهایشان، او تصمیم به ترک خانه میگیرد.
داستان در زمان حال اتفاق میافتد که یعنی نویسنده از دستور زبان سادهای برای جملات استفاده کرده است. تمام جملات کوتاه و لغات نسبتاً ساده هستند. ساختارهای دستوری جالب و پاراگرافهای کوتاه سبب میشود تا زباناموزان راحت و سریع بتوانند داستان را دنبال کنند. این کتاب جایزه ادبی برنده شده و در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز بوده است بنابراین ارزش خواندن را دارد. داستان با بحرانهای عمیقی سروکار دارد. اگر به دنبال چیز ساده و خوشحال کنندهای برای خواندن در تعطیلات هستید، این کتاب گزینه مناسبی برای شما نخواهد بود.
شخصیت اصلی قصه Clay Jensen یک دانشآموز ساکت دبیرستانی است. یک روز که از مدرسه به خانه میرسد بستهای را جلوی در خانه پیدا میکند. او نمیداند که چه کسی بسته را فرستاده است. بسته را باز میکند و 7 نوار کاست در آن وجود دارد. نوارها از همکلاسی قدیمیاش Hannah Baker هستند. هانا با مشکلاتی عاطفی دست و پنجه نرم میکرد و سرآخر خودکشی کرد.
نوارها به همراه دستورالعمل هستند.
روی کاغذ نوشته شده که نوارها میبایست به دست دانشآموزان دیگر هم برسد. 12 نوار نام برده شدهاند. هانا روی کاغذ توضیح میدهد که آنها چگونه به او کمک کردهاند تا خودش را بکشد. او 13 دلیل ارائه میکند. هانا همچنین یک مجموعه دیگر نوار را برای فرد دیگری میفرستد. او هشدار میدهد که اگر اولین مجموعه نوارها را به نفر بعدی ندهند، همه دانشآموزان مدرسه خواهند فهمید که آنها چه نقشی در کشته شدن او داشتهاند.
ما در مورد رنج دختر میشنویم. او درباره اولین بوسهاش، کسانی که به او دروغ گفتند از او دزدی کردند، مینویسد. همه چیز با یک دروغ شروع شده بود. دروغی که بزرگ و بزرگتر شد و از کنترل خارج گشت. کتاب داستان هر فرد را روایت میکند و توضیح میدهد که هر کدام چگونه هانا را آزار دادهاند. در میان این افراد معلم انگلیسی هانا هم ذکر میشود که هیچگاه او را جدی نمیگرفت.
تقریباً همه داستان پیتر پن را شنیدهاند. و به همین دلیل خواندن این کتاب ساده است. آشنایی با قصه به خواننده کمک میکند تا متن را بهتر بفهمد. این کتاب هم برای مخاطب کودک نوشته شده اما بزرگسالان بسیاری در سراسر دنیا آن را دوست دارند.
پیترپن هر شب به خانه خانواده دارلینگ سر میزند و به داستانهای شب خانم دارلینگ گوش میکند. او روی پنجره مینشیند و گوش میکند. یک شب آنها میبینند که پیترپن در تلاش برای فرار است. همین که فرار میکند، سایهاش را از دست میدهد.
او بازمیگردد تا سایهاش را پس بگیرد. اما دختر خانواده وندی دارلینگ را بیدار میکند. وندی به پیترپن کمک میکند تا سایهاش را به بدنش وصل کند. وندی به او میگوید که داستانهای شب زیادی را بلد است.
پیتر وندی را دعوت میکند تا با او به نورلند (ناکجاآباد) برود. او از او میخواهد تا مادر بچههای گمشده (lost boys) شود. وندی مأموریت را میپذیرد و از برادرهایش مایکل و جان میخواهد تا به او ملحق شوند.
آنها یک پرواز جادویی به نورلند میکنند و در راه ماجراهای بسیاری را از سر میگذرانند. وندی نزدیک است که کشته شود و پسرها در داخل درخت برایش خانهای میسازند تا استراحت کند و سلامتیاش را به دست آورد.
بعد از اینکه وندی خوب میشود، نقش مادر بچهها را میپذیرد.
پس از همه این ماجراهای جالب، وندی تصمیم میگیرد تا به خانه و پیش مادرش بازگردد. وندی به تمام پسرهای گمشده کمک میکند تا به لندن باز گردند. اما پیتر نمیخواهد که او برود. به جایش تلاش میکند که او را گول بزند. به وندی میگوید که مادرش دیگر نمیخواهد که او برگردد. اگرچه که میداند مادر وندی چقدر غمگین است. در پایان پیتر تصمیم میگیرد که وندی را رها کند.
این یک داستان کلاسیک است. تقریباً تمام انگلیسی زبانان در مقطعی از دوران مدرسه این داستان را خواندهاند. بنابراین اگر جایی در محفلی قرار بود که در مورد ادبیات و کتاب صحبت کنید، این داستان گزینه خوبی برای بحث است. در برخی قسمتها لغات دشواری در متن استفاده شده اما کوتاه است و برای تمام کردنش دچار دردسر نخواهید شد.
این کتاب داستان دعوایی طولانی است بین یک ماهیگیر پیر و باتجربه و بهترین ماهی است که در عمرش گرفته. Santiago مدت 84 روز نتوانسته بود هیچ ماهی بگیرد. پدر و مادر پسربچهای که برایش کار میکرد به او گفته بودند تا سراغ قایق دیگری برود. اما پسرک شبها به کمک سانتایاگو میرفت.
در روز 85ام ورق برمیگردد. سانتیاگو قایقش را کمی جلوتر میبرد. تور ماهیگیریاش را روی آب پهن میکند و در ساعت 12 ظهر یک ماهی بزرگ (مارلین) طعمه را میگیرد. مرد تلاش میکند تا ماهی را بالا بکشد اما ماهی زیادی بزرگ و قوی است. در عوض خود ماهی قایق را میکشد. پیرمرد تقلا میکند و دست از تلاش نمیکشد.
ماهی، قایق را به مدت دو روز دور خود میچرخاند.
در روز سوم ماهی خسته میشود. سانتیاگو بالاخره میتواند ماهی را نزدیکتر کشیده و بکشد. این بزرگترین ماهی است که در عمرش دیده. او به سمت دهکده حرکت میکند اما خون باعث تحریک کوسهها میشود. یک کوسه ماکو به قایق حمله میکند. اما سانتیاگو موفق میشود که او را هم بکشد. او بیشتر کوسهها را میکشد. اما مشکلی وجود دارد. آنها گوشت ماهی را خوردهاند و حالا فقط اسکلتش باقی مانده است. او به دهکده برمیگردد و به خواب میرود.
همه اهالی دهکده از اندازه بزرگ ماهی شوکه شدهاند. پسرک بار دیگر میپذیرد که در سفرهای دریایی سانتیاگو را همراهی کند.
"The Giver" آغاز جالبی دارد و از همان ابتدا توجه خواننده را جلب میکند. داستان ساختارهای دستوری سادهای را در بر میگیرد. بیشتر ساختارهای دستوری شامل گذشته ساده و گذشته کامل میشوند. تمام جملات کوتاه هستند و پیچیدگی خاصی در داستان وجود ندارد. این کتاب طولانیتر است. اما خیلی ساده است و خیلی زود تمامش خواهید کرد.
Jonas پسرجوانی است. او زندگی امن و پر از نظم و قانونی دارد. قوانین زیاد هستند و همه باید از آنها پیروی کنند. زندگی شهروندان برای آنها برنامهریزی شده و آنها معمولاً برای خود تصمیم نمیگیرند.
آنها سعی میکنند که چیز متفاوتی نگویند. یکی از قوانین این است که تو نباید هرگز چیزی بگویی که دیگری را معذب کند. هر زن و شوهر توسط یک کمیته مخصوص برای هم برگزیده میشوند. هر خانواده دو فرزند دارد یک پسر و یک دختر.
وقتی Jonas و دیگر اعضای گروه در ماه دسامبر دوازده ساله میشوند، شغلهای خاصی میگیرند. از آنجایی که او باهوش و قابل احترام است، یک شغل اضافی خاص هم دریافت میکند. شغل تازه او "دریافت کننده خاطرات" است.
دریافت کننده خاطرات تنها کسی در گروه است که میتواند خاطرات گذشته را ببیند. او میبایست این خاطرات را مثل یک راز پیش خود نگه دارد تا زمانی که شخص دیگری را آموزش دهد که جایگزینش شود. این شغل بسیار دشوار است. چرا که این شخص چیزهایی را میداند که بقیه از آن بیخبرند. و همینطور میبایست با تمام غمهای گذشته کنار بیاید.
Jonas در ابتدا بسیار هیجانزده است. اما خیلی زود حقیقت را در مورد افراد جامعه میفهمد. او متوجه میشود که اینجور زندگی ناعادلانه است. میخواهد به مردم شهر اجازه دهد تا خودشان برای خود تصمیم بگیرند. Joans نقشهای را طراحی میکند تا جامعه را تغییر دهد. در نقشه او آنها خاطرات خود را پس میگیرند و میتوانند که یک زندگی خوب و عادلانه را داشته باشند.
این کتاب یک رمان رئال و تاریخی است. برخلاف دیگر آثار ادبی تاریخی، این یکی ساده است. اگر در مورد جنگ جهانی دوم اطلاعات زیادی دارید، این کتاب میتواند برایتان جالب باشد. اما اگر چیز زیادی از جنگ جهانی دوم نمیدانید، این کتاب توصیه نمیشود. چرا که خواندنش باعث میشود تا بر فهمیدن حقایق تمرکز کنید و اینطوری از لذت بردن باز میمانید.
این کتاب داستان امید و شجاعت است. سال 1943 در کپنهاگ دانمارک است. منطقه توسط ارتش هیتلر تصرف شده. همه جا پر از سرباز است. زندگی آنماری ده ساله کاملاً تغییر کرده. غذای کمی پیدا میشود و همه ترسیدهاند. صحبت از انتقال یهودیها به مکان دیگری است. این مسئله برای آنماری خیلی سخت است چرا که دوست صمیمیاش الن یک یهودی است.
این کتاب داستانی متفاوت در مورد جنگ را روایت میکند. قصه نشان میدهد که یهودیها تنها کسانی نیستند که در طول جنگ رنج میکشند. بلکه خانواده آنماری دختر بزرگشان لیز را چند هفته قبل از مراسم عروسیاش از دست میدهند.
آنماری کمی بعد همانکاری را میکند که خواهرش لیز کرد. او به حزب مقاومت میپیوندد تا علیه نازیها بجنگد. او در نهایت به دلایلی به یک قهرمان تبدیل میشود (البته دلایلش را بهتان نخواهم گفت چرا که نمیخواهم لذت خواندن داستان را ازتان بگیرم.)
این کتاب ترکیبی از جملات کوتاه و بلند است. جملات کوتاه به خواننده اجازه میدهند تا کمی راحتتر ادامه دهد. همچنین صحنهها را خیلی خوب میسازند و با استفاده از کلمات ساده به شما میگویند که چه اتفاقی دارد میافتد. لغات تازه بسیاری برای یادگیری در این داستان پیدا میشوند. اگر قبلاً تجربه خواندن زمان به زبان انگلیسی را داشتهاید، این کتاب مناسبی برای شماست.
مطئمن شوید تا دفتر لغات خود را هنگام خواندن به همراه داشته باشید تا موقعی که با کلمات جالبی رو به رو شدید، آنها را یادداشت کنید. چرا که این کتاب بسیاری از این لغتها را در خود جای داده است.
Meg 14 سال دارد. همه او را به عنوان یک دردسرساز میشناسند. آنها فکر میکنند که او دانشآموز بدی است. اما اعضای خانواده او همگی عالی هستند. مادر مگ یک دانشمند خیلی زیباست. برادران دوقلویش ورزشکارند. و برادر کوچک 5 ساله مگ ، Charles Wallace Murry یک نابغه است و میتواند ذهن مگ را بخواند.
یک شب مگ بیخواب میشود. به طبقه پایین میرود و برادرش را پشت میز در حال خوردن شیر میبیند. کمی بعد مادرشان هم به آنها ملحق میشود. یک همسایه عجیب به نام خانم Whatsit هم اضافه میشود. خانم واتزیت زیادی حرف میزند و میگوید که "tesseract" حقیقت دارد. ما (خوانندهها) نمیدانیم این یعنی چه اما خانم مری میداند. به نظر میرسد که دارد بیهوش میشود.
روز بعد مگ و برادرش دوستی را ملاقات میکنند. Calvin O’Keefe یک دانشآموز دبیرستانی است. هر سه با هم به خانه متروکه خانم واتزیت میروند. موقع رفتن به آنجا، دوست خانم واتزیت خانم هوو را میبینند. خانم هوو هم بسیار عجیب است. مگ و کلوین از همدیگر خوششان میآید. چارلز یکهو میگوید که انها میبایست روی پیدا کردن پدرشان تمرکز کنند که جایی در کهکشان گم شده است.
اتفاقات عجیبی میافتد و زن مسنتر به یک موجود ماورایی (فرازمینی) تبدیل میشود. آنها بچهها را توسط Tesseract به کهکشان میبرند. در مسیر توقف میکنند و سیارههای متفاوتی را میبینند. زن به بچهها میگوید که موجود سیاه (شیطان) به کهکشان حمله کرده است.
آنها بالاخره میفهمند که پدر مگ جایی زندانی است. چارلز سعی میکند تا از قدرت ماورایی ذهنش استفاده کند تا ببیند پدرش کجاست. نهایتاً آنها پدر را پیدا میکنند. اما نه به این سادگیها! در این مسیر مگ عشق ورزیدن را یاد میگیرد. او از این عشق تازه استفاده میکند تا در فرار به آنها کمک کند.
برای مطالعه بیشتر: "آموزش نوشتن داستان به زبان انگلیسی به روش حرفهای"
کتابهای جالب و سرگرمکننده بسیاری برای خواندن وجود دارند. بهتر است در آمریکا به دنبال کتابهای مناسب دانشآموزان مقطع متوسطه بگردید تا زبان روایت داستان قابل فهم باشد.
خواندن روشی فوقالعاده برای پیشرفت زبان انگلیسی است. راهی معرکه برای یادگرفتن لغات تازه. خواندن ذهن شما را باز میکند. و سبب میشود تا بتوانید معنی لغات را حدس بزنید و همزمان از زبان انگلیسی لذت ببرید.
ما در آموزش زبان آنلاین تیکا با مجرب ترین اساتید یادگیری زبان شما را به عهده می گیریم و به پیشرفت هر چه بیشتر شما در مسیر یادگیری زبان کمک خواهیم کرد. پس فرصت را از دست ندهید و همین حالا با مراجعه به صفحه اساتید تیکا، استاد خود را انتخاب و یادگیری زبان را شروع کنید.
نظرات
پارسا مهری
برای زبان فرانسوی هم قرار بدید
12 مرداد 2022
افشین گلرویی
ممنون مطلب بسیار مفیدی بود، داستان کوتاه برای زبان روسی هم دارید؟
11 مرداد 2022